۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

اتفاقات خنده دار یا گریه دار

حدود پنجاه روزه که اتفاقات خنده دار و گریه دار زیادی توی کشورم به وقوع می پیونده و از برخی از آنها واقعا خنده ام می گیره و همچنین در همان لحظه دلم می خواد به حال خودم گریه کنم! مثلا همین امروز ... یک نفر به عنوان رئیس جمهور یک مملکت داره نامه سوگند نامه رو می خونه و قسم یاد می کنه که حافظ و مدافع حقوق ملت باشه و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکنه و درست در همین لحظه صدها نفر که جزو همین ملت هستند دارن فریاد الله اکبر سر می دن و در مقابل گاز اشک آور و باتوم می خورند. به نظرتون این اتفاق خنده دار نیست؟ واقعا باید به حال چنین مملکتی گریه کرد یا اینکه بر اتفاقات مسخره و عجیب و غریبش از ته دل خندید .. خنده ای تلخ که هزار بار از گریه دردناک تر است. دولتی که پا روی خون نداها و سهراب ها گذارده و اکنون دم از دفاع از حقوق ملت می زند!!! و واقعا عجیب و مسخره است وقتی پیام سردار ... را می شنوی مبنی بر اینکه مراسم ته لیف!! در امنیت و آرامش کامل برگزار گردید و هیچ تجمع غیر قانونی ای برگزار نشد!!!!!! کم مونده بود بگه حتی یک نفرم از خونه ش در نیومده بود
اتفاق خنده آور دیگر همان اعترافهاست. آخه کدوم آدم عاقلی رو می شه پیدا کرد که چنین نمایش هایی رو باور کنه؟ چرا هنوز فکر می کنن مردم ایران در اون درجه از حماقت قرار دارن که این چیزها رو باور کنن؟ غیر از اینکه معترفین این روزها بدجور پیش مردم عزیز شده ان و خشم مردم نسبت به دولت و صدا و سیما چند برابر شده فایده ای هم براشون داشته؟
صدای ضبط ماشین رو یه کمی زیادتر می کنم. رسیده به آهنگ وطن وطن که واقعا ازش خوشم میاد. یاد روزهای قبل انتخابات می افتم. روزهایی که صدای این آهنگ رو یه کم بیشتر می کردیم و توی خیابونها همراه بقیه مردم شادمانی می کردیم. روزهایی که هزاران جوان شاداب رو مثل اشکان و سهراب و ندا می دیدم که مچ بند سبز داشتند و پوستر موسوی روی ماشینهاشون و با شادی و خنده بوق می زدند. اشک درشت گرمی روی گونه ام می غلتد. چطور نتونستن این شادی رو به چهر های مردم ببینن و این خنده ها با خون پوشیده شد و برای بازمانده ها به گریه و غم تبدیل شد. چطور روبان های سبز شادی دهنده جای خودشان را به پارچه های سیاهی دادند که پشت در خانه های عزاداران بسته شد؟؟ چطور غم از دل می رود وقتی آنها دیگر در میان ما نیستند و نه تنها حق خندیدن، بلکه حق حیات از آنها گرفته شد و آیا به راستی این حقشان بود؟؟؟

۱ نظر:

  1. سلام دوست عزیز
    این روزها همه کارشان از گریه گذشته ست ، به آن می خندند.
    شما چطور؟!
    احوالات بهتر ؟ خوبید که ایشالا.
    شاد و سلامت باشید دوست من

    پاسخحذف